چهارشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۵



اندر دل من مها دل افروز توئي ياران هستند ليك دلسوز توئي
شادند جهانيان به نوروز و به عيد عيد من و نوروز من امروز توئي


وبلاگ درد ودل های با خودمblog spot آغاز سال 1385 اینجا

تو این چند روز به خیلی از دوستان زمان دبیرستانم و بعضی از بچه های دانشگاه زنگ یا اینکه اس ام اسزدم ، پول موبایلم این ماهم فکر کنم زیاد بیاد، با سارا که نزدیک یه ساعت حرف زدم طوری که خواهرش دیگه به موبایلش زنگ زدو گفت با کی داری این همه حرف میزنی!!!(سارا هم گفت حالا،ای سارای شیطون) ظهر همون روز با روژین حرف زدم(صبح بهش زنگ زده بودم بیرون بود قرار شده بود هر وقت اومد خونه زنگ بزنه) وقتی روژین زنگ زد خواب بودم به موبایل زنگ زده بود گفتم قطع کن به خونتون زنگ بزنم، تو خواب یه چشمی شماره اتاق روژین رو گرفتم با خود می گفتم فکر کنم دارم اشتباه می گیرم(اولشم هم که بوق می زد کسی ور نمی داشت) میخواستم قطع کنم که مامان روژین گوشی رو برداشت و ماجرا آغاز شد): ،من گفتم منزل خانم احیایی، مامان روژین گفت که بله بفرمایید، منم یه دفعه از خوابم پرید(اصلا انتظار نداشتم) بلند شدم نشستم رو تخت تا به خودم بیام ببینم دنیا دست کیه مامان روژین گفت با روژین کار داشتی؟ من تازه 5 ددقیقه بعد اون گفتم بله، گفت که تو تلفن مشکلی پیش اومده رفته، اومد می گم زنگ می زنه(روژین بگم خدا چی کارت نکنه هم آبرروم پیش مامانت رفت هم اون روز دیگه نتونستم بخوابم) بعدش روژین زنگ زد نزدیک نیم ساعت هم با روژین حرف زدم و سال نو رو تبریک گفتم ، ولی روژین از دستم ناراحت بود که چرا مشهد رفته بودم بهش نگفته بودم ؟!!! واقعا چرا؟ آخه من همه چی رو (تقریبا) به سارا و روژین می گفتم ولی به نظرم می یومد که اونا نمی گن(سارا و روژین که خودشون میگن ما میگیم(من نیدونم!)) برای همین می خواستم بهشون نگم حالشون رو بگیرم
روژین هم هی تونست تیکه بار من می کرد منم خودمو می زدم به کوچه علی چپ!! من از خوردنم تو مشهد که براش تعریف می کردم وسطش هی می گفت کهآره دیگه مثل سارا خپلی دیگه ،خوب همدیگرو پیدا کردین،تو که با سارا دوستی ،امیر حسینم با آرش، منم اینجا تنها موندم(ناسی روژین تنها)
آرش هم خیلی باحال طبق معمول حتی افتخار نداد که جواب آفی که براش گذاشته بودم رو بده (حتما کار داشته نرسیده جواب بده ) دیشب آن بودش ولی امسال هم دست از خالی بندیش برنداشته ساعت 12 می گفت من تو کارواش نشستم دارم چت می کنم (آره حتما مامانش گذاشته بوده یا امکان می ذاره که کارواش تا 12 باز باشه)من باز در این مورد نیدونم چی بگم، اصلا به من چه هر چی می خواد بگه بگه
امیر علی هم با خانم 7 فروردین فراره برن مکه(امیدوارم این دو تا هم خوشبخت بشن) دست مخابرات هم درد نکنه ،هیچ کدوم از اس ام اس هام به سارا نرسیده بود بعد از مدت ها که سارا آن شده بود از دست من ناراحت بودش): ،یک نفری بهم سال نو رو تبریک گفته بود که برا من و روژین و سارا هم خیلی جالب بود فا طمه .ع بود منم که پسر با ادبی بودم جوایش رو دادم

هیچ نظری موجود نیست: