سه‌شنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۴

امروز :
امروز قرار بود احمد رو سر شرطی که رو معدلم بسته بودیم (قرار بود اگه معدلم بالای 14 شد ببرمش رستوران سارا) ببرمش سارا از اونجا هم که اونجا سلف سرویس بود از صبح هیچی نخورده بودیم که بریم اونجا رو با خاک یکسان بکنیم ،ساعت 7 ماشین رو برداشتم تا احمد رو هم تو راه از ونک بردارم و بریم سارا، بعد کلی ترافیک بالاخره رسیدیم، رفتیم تو، همون اول نفری 5هرار تومان ازم گرفت و فرستاد تو و از اینجا بود که ماجرا آغاز شد
از هر نوع پیتزا (مخلوط ،مخصوص، سبزیجات ،پنیر....)، سیب زمینی ،لازانیا، اسپاگتی، همبرگر، مرغ سوخاری(شانس بیاریم آنفلونزای مرغی نگیریم، نه فکر نکنم به قول سارا و روژین من خودم یه پا مرغم اگه قرار بود بگیرم تا الان گرفته بودم) دسر،قارچ پفکی ،5-6 تا نوشابه،خیارشور!!!( فقط یه سوپشو نخوردیم)خوردیم ، طوری شده بود که اون گارسونی که هر چند وقت یه بار می یومد ظرف های اضافه رو جمع کنه کم آورده بود و خندش گرفته بود می گفت هر دور که من میام از رو میز شما یه سری بشقاب ور می دارم!!!
خلاصه اونقدر خوردیم که داشتیم بالا می آوردیم گفتیم که دیگه پاشیم بریم ،اگه یادت اومد بعدش کجا رفتیم؟؟
رفتیم فرحزاد!!!!! گفتیم می ریم قلیون بکشیم فشارمون می افته یه ذره حالمون بهتر می شه(الان یاد حرف سارا افتادم می گفت که قلیون ایراد نداره ولی مشروب نخور،خوب الان هم قلیون کشیدن که کار بدی نیست که!!!سارا بهم اجاره داده) رسیدیم اونجا یه جا رفتیم گفت که 6 تومن بدین یه قلیون وچایی بهتون بدم، احمد اول جو گیر شدش داد(عذاب وجدان گرفته بود که من اونقدر پول خرج کردم) ولی بعد من جلوشو گرفتم (آخه عقلانی نبود ما نصف اون پولی که داده بودیم اونجا اونهمه خورده بودیم باید میدادیم به خاطره یه قلیون دگه راستی معتاد نیستسم که) درنهایت به این نتیجه رسیدیم که نزدیک عید همه می خوان خرج عیدشون رو در بیارن بی خیال قلیون شدیم رفتیم خونه
امروز سارا یه خبر خوب هم بهم داد که خیلی خوشحالم کرد فاطی شون تو گزینش استخدام بیمه قبول شد و بعد سه سال از فردا (سه شنبه) قراره بره سره کار ولی هنوز تیتاپی که به من قول داده بود نداده(ایراد نداره الان یه اس م اس بهش می سنم میگم تیتاپمو بده) ، همون طور که اول پست قبلی گفتم الان دارم با روژین می چتم(چند وقت اصلا منو تحویل نمی گیره من پروپرو می رم باهاش چت می کنم) قرار شد که اونارو هم ببرم سارا ولی فکر نکنم بیان( با توجه به اون شناختی که ازاشون دارم،حالا ببینم چی کار میکنن؟ قراره خبر بدن،من که خیلی خوشحال می شم ببرمشون چون با سارا و روژین خیلی بهم خوش می گذره ،کساییکه خیلی دوستشون دارم، سارا رو یه سره بیشتر!!!!) دیگه وقت خوابم
برم بخوابم امروز خیلی خسته شدم

هیچ نظری موجود نیست: