دوشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۵

سقوط...

فعلا چیزی از من نپرسید

حرف هایم دارد تمام می شود

خودم هم ...

...

حرف های من حرف های مرده هاست،

حرف های مرده های بی صدا است،

حرف هایم را شب ها می زنم ...

چون همه جا ساکت است ...

....

پس شما هم ساکت باشید...



من ...

پر از حرف سکوتم

خالیم،رو به سقوطم...

تشنه ام ،کویر لوتم ...

نمی خوام آشفته باشم، آرزوی خفته باشم ...

نمی خوام آخر قصه حرفمو نگفته باشم ...



می خوام بنشینم،

تنها!!!

در کنار ...

و فقط آسمان را تماشا کنیم،

ستاره اقبالم را،

شاید تا در روزهایی دیگر، اتفاقی بیفتد

باید تماشا کرد فقط ...



پ.ن 1: یه عطر فرانسوی طبیعی رو برام از ممالک خارجه سوقاتی(نمی دونم سوغاتی رو با کدوم غ می نویسن!!!)آوردن الانم هی می گن بوش بده، فکر می کنن این طوری می تونن پسش بگیرن (تولد می گیریم!!!)

پ.ن 2: الان بعد smsیی که به گربم زدم حتما داره می گه باز این.... ولی بدان دوستت می دارم و دوست ندارم ناراحتیت را از من،به هیچ عنوان...می نویسم چون می دانم روزی خواهی خواند تا شاید آن روز این چند خط باعث شود دیگر محکومم نکنی!!!

(خودم می دونم تو این چند روز کلی اذیتت کردم)

پ.ن 3: (الان الانم هنوز باروم نمیشه که)آه کشیدنم آنچنان ناراحتش کرد که بغض شادیه اینچنین دوست داشتنش،گلویم را فشرد و آه های دردآلودم را به جان کشیدم(مادر عزیز تر از جانم)

پ.ن 4: یه سئوال: چرا اینقدر مهربانی(با من)؟!!

سه‌شنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۵

بازگشت ...

نداشتیم…نه مطمئنم که نداشتیم!

اگه داشتیم که این نبودیم!...

چرا نباید میموندیم؟...

چون دیگه از حد خودمون خارج شده بودیم، چون شاید دیگه لیاقتش رو نداشتیم ...

شاید هم،چون زیادی دیگه طعم دنیا- وسیبش سرخش- بهمون مزه داده بود!...

اگه داشتیم، اگه لیاقتش رو داشتیم ، اگه از حد خودمون خارج نشده بودیم، اگه ...

که دیگه بیرونمون نمیکردند! ...

ولی من بازم می خوام برگردم !...

می خوام برگردم! ...

آره، بازم می خوام بچه بشم! میخوام این دفعه دیگه کاری کنم که از اون معصومیت و پاکی بیرونم نکنند!...

می خوام بر گردم تا به همه چیز با همون دید و همون خیال بافی ها نگاه کنم!...

می خوام برا یه بار دیگه هم که شده پشت لبخندم غمی نداشته باشم...

...

..

.



پ.ن 1: به یاد چیزی که سابقا همیشه تو میل هام بود، افتادم، شاید -حتما- دیگه کسی یادش نباشه...

به نام نامي كبوتر آفرينی،كه آفريدش تا بي آشيانه باشد اما من اكنون بي آشيانه ترينم...

پ.ن 2: پرواز را...پرواز را به خاطر بسپار...پرنده مردنی است...

پ.ن 3: بر پیشانیم نوشته ام: لطفا به من دروغ نگوئید... هیچ اجباری بر سخن گفتن نیست... سکوت را دوست دارم...تو نیز دوستش بدار