اگر تو روی نیمکتی
این سوی دنیا
تنها نشستهای
و همه آنچه نداری
کسی است …
شاید آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه آنچه ندارد تویی …
نیمکتهای دنیا را چه بد چیدهاند! …
نا گفته هایی از جنس سکوت
باشد تاروزی که بيش ازاينها بدانيم و بيش ازاينها بنويسيم وچيزهايی بخوانيم وبنويسيم که پس ازخواندن آنها،اين احساس در ما بيدار شده باشد...که انسان تر شده ايم
یکشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۹
نوروز 1390...
یکشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۹
سوختن...
می دانی...
یکی از بدترین تجربه های دنیاست
وقتی که
دست وصورتت می سوزد
و بیشتر از آنکه سوزش آن سوختن ها بخواهند شکنجه ات دهند
از دست دادن صورتی و دستی که سال ها به بودن و دیدنشان عادت کرده ای
عذابت می دهند....
چیزی که امروز من هم تجربه اش کردم!!!
پ.ن: فعلا دیگر چیزی برای گفتن ندارم...جز چند تکه بغض جا مانده در گلو...
وقتی که
دست وصورتت می سوزد
و بیشتر از آنکه سوزش آن سوختن ها بخواهند شکنجه ات دهند
از دست دادن صورتی و دستی که سال ها به بودن و دیدنشان عادت کرده ای
عذابت می دهند....
چیزی که امروز من هم تجربه اش کردم!!!
پ.ن: فعلا دیگر چیزی برای گفتن ندارم...جز چند تکه بغض جا مانده در گلو...
جمعه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۹
یکشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۹
دوستان خوب ولی دور...
اشتراک در:
پستها (Atom)