چهارشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۵

تولد بچه گربه

امروز، سومین روز از بهمن سال 1385 معادل با 11 بهمن، دوست می دارم:

غروب همیشه رفته اش را ...

پاریس پر خاطره اش را ...

جویای ننشسته اش را ...

در کنار هم،

دست در دست هم بودنش را ...

تولدش را ...

کیکش را!!! ...

و کوهسار آرام و تاریک و بر فراز تهران بودنش را با او ...

با بخار نشسته بر شیشه هایش ...

دوست می دارمش ...

پ.ن : البته جز جریمه سیسده تومانیش :)


شنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۵

گوشه

...
و در این دیار تنهاترین واژه منم ...

که گهگاه ...

حتی مرگ نیز آن را از یاد می برد ...


پ.ن 1: دلم یه گوشه می خواد

یه کنج دنج و آروم ...

خودم می دونم

حالم بده،لازم به گفتن نیست ...


پ.ن 2: می دانی ...

دیگر نه من،من بودم

نه تو، او

این بود موضوع ....


پنجشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۵

پ...

چنان اندوهی در برش گرفت که حتی بر موج همیشه آرام چهره اش هم غالب شد ...

شانه هایشان به هم می سایید...

قدم هایش یکدیگر را دنبال می کردند ...

...

می دونم که هیچ وقت اینجا نمی یاید چه برسه بخواد این نوشته هارو بخونه اما...اما اینا رو نوشتم که بهش یه چیزی بگم :

مراقبت خواهم بود ...

درد خفتۀ تازه بیدار شدۀ زانویم به لبانم می فشارم، چون می خواهم مراقبت باشم ...

چون نمی خواهم ناراحتیت را ببینم ...

چون دوستت دارم .....

پ.ن 1: این که آدم از کسی که خوشش نمی آید و درباره اش می نویسد یک چیز است ...

و این که آدم از کسی که خوشش می آید و درباره اش می نویسد یک چیز دیگر ...

فاصله بین این دو به ضخامت یک تارموست ...

حالا تو فکر می کنی جزو کدوم دسته باشی عزیزم ...؟

اگر فکر می کنی جزو دسته اول هستی ...

باید بگم خیلی احمقی ...

تازه شدی مثل من ...

....

...

..

پ.ن 2: وجود هرگونه ارتباط بین پیوست فوق با پست فوق قویا تکذیب می گردد.