پنجشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۸

سکوت...

سکوتم...
تنها واژه های جا مانده
از حسرت نبودنت باشد...
در لحظه هایی که پیش از نبودنت
دوست داشتنی ترین لحظه ها بودند
...
می دانم در حسرت حتی
بودن زیر نگاه مهربانت و سکوتم خواهم ماند
...
ولی باز هیچ نمی گویم
تا مگر ذره ای آزرده خاطر شوی
.
.
پ.ن 1: لطفا جدی نگیرید مرا و شاید حرف هایم را....
پ.ن 2: سعی می‌کنم ديگر کلمات را پس و پيش نکنم....می دانم و می گویی روان از آب در نمی‌آيند....عادت شده است دیگر...هر چيزی که عادت شد بد نيست، حداقل من دلم می‌خواهد اين طور فکر کنم.... یک دی بزرگ و یک دو نقطه بزرگتر...
پ.ن 3: تمام سعیت را می کنی تا برای دوستی که برایت بهترین است در عالم خودت سوپرایزش کنی ولی در نهایت این خودت هستی که سوپرایز می شوی....حس خوبی بود...خیلی خوب...
پ.ن 4: آقای Gulliver عزیز....Say well do better

هیچ نظری موجود نیست: