شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۸

دلنوشت های من و گولیور - 1


می دانی رابطه ها هریک سطحی دارند و سطوحی....كسي دوست، كسي دوست‌تر، كسي دلخور، كسي محبوب، كسي قهر حتا و یکی هم بینشان دوست ترین... چند روزیست تلخ ترین اتفاق این روزهای آشفته و در خودفرورفته ام، از دست دادن کسی بوده که برایم همایشه بهترین دوست بوده و هست... دوستی که در اوجش به یکباره همه سطوحش کنار گذاشته شد و به بدترین سطحش رسید...
و چنین روزهایست که آدم خودش را بهتر می شناسد چون آنقدر در خودش کندوکاو می کند تا دلیلی بیابد... ولی افسوس از روزی که نتوانی دلیلی بیابی...

.

پ.ن 1: "دلنوشته های من و گولیور" از این پس نوشته هایی خواهند بود به یاد دوستی که برایم مهربانترین بود ... تا شاید روزی از روز های دگر دلیلی باشند تا بتوانم بگویم هیچگاه فراموشش نکرده ام...

پ.ن 2: دوستان همکلاسی عزیز مرسی به خاطر تلاش هایتان در شاد کردن...از استخر بردنم تا مهمانی گرفتنتان... ولی کاش می توانستم بگویم برایتان دلیل این همه غمگینی و در فکر فرو رفتن های این چند وقته ام را... شاید حق بدهید، شاید هم نه... ولی تنها کاریست که این روزها می توانم انجام بدهم... فکر کردن به یک دوست -بهترینشان- و خاطراتش....

پ.ن 3: چند روزیست فکر کردن ها و کنئکاوهای این چند روزه ام اعتماد به نفس نداشته ام را تحلیل داده است، شدیدا.... اگر کسی کمی اعتماد به نفس دارد به من قرض بدهد، کمی...

پ.ن 4: اگر دعوای صندلی قدرتتان به اتمام رسیده است لطفا مرا باز به اینترنت متصل نمائید... احساس مرده بودن و عذاب به آدم دست می دهد... یک چیز را هم این چند روزه فهمیده ام، لاگین کردن چقدر می تواند خطرناک باشد (یک پیشنهاد اساسی،همه DNS سرور ها را ببندید و برای چند سایت که فکر می کنین برایمان خوب است یک DNS سرور از خودتان بگذارید...آن وفت دیگر لازم هم نیست حتی به دنبال اینترنت ملی هم برویم)

هیچ نظری موجود نیست: