چهارشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۸

طرح...

آن‌ دو در ملاقات‌های طولانی خود علاوه بر اينکه پيپ می‌کشيدند، در سکوت خود غرق می‌شدند. تنها صدای موجود خش‌خش مدادها و گه گاه زغالی روی کاغذهایشان بود که مشغول کشيدن طرح‌هايی از یکدیگر بودند که هرگز به کسی جز خودشان، نشان داده نمی‌شدند. خش‌خش‌هايی که وظيفه‌ای فراتر از آزار سکوت داشتند، آنان تنها راه اثبات وجود آن دو بودند ولی همان خش‌خش‌ها از محتوای طرح ها هیچ نمی دانستند، فقط معلوم می کردند که هر طرح چقدر زمان برده است و چقدر هر کدام از پآن دو غرق در نگاه پر از لبخند دیگری بوده است....
.
پ.ن 1: این متن نوشت شدنش دلیلی جز....شاید اگر نمی گقتی چنین پستی هیچ گاه نوشته نمی شد....آنهم درست در وسط دیدن یک فیلم...
پ.ن 2: این نوشته شاید یک میز کوچک که بر رویش دو استکان چای با دو صندلی گرد قدیمی را کم داشته باشد تا رخ دادنش میان آن دو تبدیل به یکی از آرزوهای من گردد...شکلات های لیکوردار بر روی میز فراموش نشود :)...
پ.ن 3: مزاحمت ها و زنگ زدن های گاه و بی گاه بیش از اندازه این چند وقته ام را به حساب دلتنگی های شدید این روزهایم بگذار....لطفا....
پ.ن 4: امروز آقای رئیس بزرگ پس از موفقیت های به دست آمده اعتراف به دشوار بودن و زیاد بودن کارهای من نمود....ولی طفلی حقوق بیچاره....
پ.ن 5: خوب بودن هایم این روزها محدود به مزاحمت های گاه و بی گاهم شده است....بد بودن هایم حتی احوال آقای زانو را چند وقتیست که پریشان کرده...

هیچ نظری موجود نیست: