یکشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۸

تو...

حال من خوب است...
وقتی هنوز در نگاهم " تو" دیده می شوی
من آرام هستم...
با گریه هایی که مرا،
غرق در سکوت خویش کرده اند...
معنای این همه سکوت چیست؟
من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من...
کاش هر گز آن روز نیامده بود
کاش....
.
پ.ن 1: تعجبت را در هنگام زنگ زدنم که خبر از آمدن پیکی را می داد...با نقشه کشیدن های قبلش در سر کلاس...مچ بندی که شاید نشانه ای از شور و شوق فراموش شده سال های کودکیم بود..
..را دوست داشتم...
پ.ن 2: خودم هم نمی دونم می خوام چی کار کنم یا اصلا می تونم کاری بکنم یا نه....یه تصمیم که حتی فکرش هم ویران کننده است...دیگه نمی تونم بنویسم....فقط.....نه.....لطفا....

هیچ نظری موجود نیست: