چهارشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۸

یک روز نوشت...

پیش نوشت: نوشتن چند خط زیرین با وجود بودنش به عنوان یک روز نوشت برایم بیانگر تجربه ای از روی دیگر جامعه می باشد...
...
..
.
چند روزیست از این سو و آن سو رفتن های بدون ماشینم می گذرد... راستش را بگویم دلم تنگ شده است برای گوش دادن آهنگ های شاد و غمگینش... حتی برای رایت کردن آهنگ برایش...ولی تاکسی سواری های امروزم به کرج (راستی یادم رفت بگویم قسمتی از پروژه ام در کرج قراره پیش بره، از این به بعد) جالب ترین این روزهایم بود... از راننده تاکسی گرفته که به خاطر رفتن همسرش به یک آدرس اشتباه و دادن یک کرایه بیشتر، تمام فحش های دنیا را به همسرش در جلوی همه مسافرینش داد....تا راننده دیگری با کشیدن شیشه یا همان کریستال خودمان :) ... رفتن با سرعت 140 کیلومتریش ... لایی کشیدن هایش با زانو .... گفتنش از اعتیادش ... شادی هایش پس از تمام شدن شیشه اش و در آخر سر دردهای من از دود پیچیده در ماشینش که هنوز هم ادامه دارد...

پ.ن: کلاس عکاسیم را با استادش و همه همکلاسی هایش دوست دارم... حتی همکلاسی دندانپزشکیم را...

هیچ نظری موجود نیست: