سه‌شنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۸

بدون عنوان...

به قول حافظ:
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

پ.ن 1: من بی خبر از دنیا... دنیا بی خبر از من، او بی خبر از من...من بی خبر از دنیا، من بی خبر از همه... همه بی خبر از من...
پ.ن 2: تجربه عکاسی در نیمه شب و ترس هایش از دزدها و پلیس هایش... فقط می توانم بگویم آنقدر جالب بود که وادارم کند به رفتنم برای بارهای دگر را
پ.ن 3: خسته ام ...خسته از تمامش...

هیچ نظری موجود نیست: