دوشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۷

دنیای رنگارنگ...

دیر زمانیست که با خود می پندارم:
کاش می توانستیم در این دنیای پر از رنگ و راز،
رنگ خود را داشته باشیم...
رنگی که با همه متفاوت بودنهایش می شد در کنارش،
آرام زندگی نمود...
آرامِ آرام...
و بروی همه چیزهایی که سعی بر این دارند
آدمی را با خود هم رنگ نمایند،
خطی پررنگ کشید...
...
..
راستی فراموش کرده بودم، دنیای من که سیاه و سفید است...
بی هیج نشانه ای از سپیدی...
پس می نویسم در حصرت داشتنش،
داشتن همان سپیدی نداشته اش...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

ما در هیچ سرزمینی زندگی نمی کنیم
منزل ما قلب کسانیست که دوستشان داریم و گورستان ما قلب کسانیست که میپنداریم دوستمان دارند.