چهارشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۸

یک قدم...

بیا ای خسته ي خاطر دوست!
ای مانند من دلکنده و غمگین،
من اینجا بس دلم تنگ است،
بیا ره توشه برداریم،
قدم در راه بی فرجامی بگذاریم

......................................- اخوان ثالث -


پ.ن: خوشبحالم که می خوابم!!!....آخر می دانی گاهی زمانی می رسد آدم همه چیز و همه کسش را رها می کند و تنها پنهاهش را در خواب میابد، از.... اکنون برای من هم از همین گاهی زمان هاست....
پ.ن: کم کم دیگر دارد یادم می رود حرف زدن با دیگران را....یک قدم در راه بی فرجامی....

هیچ نظری موجود نیست: