سه‌شنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۸

دلنوشتهای من و گولیور - 4

حرف هایم
تنها واژه های جامانده از دلتنگیم است
پس هیچ نمی گویم
تا آزرده خاطر نشوی
جز....


پ.ن 1: این روزها حتی برای شنیدن صدایت هم دلم تنگ می شود....
پ.ن 3: خیلی خوبه هنوز یه دلی دارم که می تونم به حرفاش اعتماد کنم...
پ.ن 2: می دونی خدا تو رو دوست داره خیلی بیشتر از خیلی از اونایی که فکرشو می کنن... اینو حتی منم فهمیدم، خودتم ممطمئنم که می دونی، فقط کاقیه باورش کنی، همین... تا بشه با یه لبخند کوچیک از ته دل، زندگی بکنی با همه مشکلاتش....

هیچ نظری موجود نیست: