شنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۹

بدون عکس...

حالا می توانم بگویم
چند سالیست که به دنبال عکاسیم
گاهی کم و گه گاهی هم زیاد...
می دانم هنوز فاصله دارم با آنچه که یک عکاس لارم دارد تا هودش را عکاس بماند
ولی چیزی که در این چند وقت بیش از هر چیز دیگری خوشحالم کرده است
از عکاسی هایی که کرده ام...
عکس هاییند که در گوشه کنار گاه و بی گاه می بینمشان و
همیشه آشنا به نظر می رسند...
عکس هایی که گرفته شده اند از آدم های گاهی دور و گاهی نزدیک اطرافم
مخصوصا در عکس پروفایل هایشان
شاید برای خودشان هم دیگر عادی شده باشد
ولی هربار که می بینمشان لبخندی را به لبانم می آورد
پر از خوشنودی و رضایت

پ.ن 1: روز شمار آغاز شده...31 روز مانده تا آخرین مهلت برای دفاع کردن و من همچنان بی خیال...
پ.ن 2: پستی که خودش در مورد عکس است دیگر عکسی که نمی خواهد!!! (عنوان: بدون عکس)

۴ نظر:

هدیه گفت...

از این به بعد به جای جمله ی "می دانم هنوز فاصله دارم با آنچه که یک عکاس لارم دارد تا هودش را عکاس بماند" بگوییم:
می دانم هنوز فاصله دارم با آنچه که یک عکاس لازم دارد تا خودش را عکاس بداند
17 شدی!

زبل خان گفت...

خیلیم عکسهات قشنگه
خداییش من که عکسهات رو دوست دارم

من,خودم گفت...

اگه فیسبوک بود این پست رو لایک میزدمD:

hedieh گفت...

کجایی عکاس - نویسنده ؟