جمعه، تیر ۲۵، ۱۳۸۹

دل من...


در دل من چیزی ست
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سرکوه
دورها آواییست که مرا می خواند

پ.ن: گاهی مشغول خواندن هستی و درمیان آن هم نوشته چند سطر را می بینی و می خوانیش، با تمام وجود.... و آن چند سطر می نشیند در اعماق وجودت، با وجود همه سادگی و کوتاهیش...

هیچ نظری موجود نیست: