یکشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۶

the last one...


...حرفهايمان هنوز ناتمام

... تا نگاه مي كني

... وقت رفتن است

باز هم همان حكايت هميشگي؛

... پيش از آنكه باخبر شوي

لحظه عزيمت تو ناگزير مي شود؛

... ناگهان

... چقدر زود دير مي شود

... آي

... اي دريغ و حسرت هميشگي


..

.

هیچ نظری موجود نیست: