پنجشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۹

لبخند تلخ و شیرین...

گاهی این ماجرا، ماجرای آدمهایست که با شما همکارند و هم تیمی
و وظیفه شما تماما جمع کردن همکار و هم تیم هایتان است
و یا
گاهی هم ماجرای آدم هایست که با شما جلسه می دارند!!!
.
.
.
نگاه کسی که تا همین چند وقت پیشها دانشجو بوده و دیگر نیست!!!

پ.ن 1: خودم هم نمی دانم...حتی خودم.... چه برسد به دیگران
پ.ن 2: غوغای ستارگان نواختن را با ساز دهنی کوچکم، با هم نوازی پیانو را دوست می دارم...

۱ نظر:

گلی گفت...

دوست داشتم صدای ساز دهنی زدنت رو بشنوم..من که هنوز که هنوزه عقده ساز زدن دارم و امیدوارم به زودی سه تار زن بشوم..
راستی این دید بعد دوباره دانشجو شدنت هم از بین نمیره..تازه داری آدم ها رو درست میشناسی..:)